جديدا يه گوشه آشپزخونه مورچه تردد ميكنه!تو يه كتابه نوشته بود كه دارچين و چنتا چيز ديگه رو.... با نفت بشكه‌اي خدا تومن مخلوط كنيد بريزيد اونجا (كه مي‌سوزه!)، همشون مي‌ميرن!القصه ما همان كرديم!بعدش رفتم كه ببينم چندتاشون هلاك شدن، بجاش يه عالمه لباس زير مورچه‌اي ديديم كه درآورده بودن و ريخته بودن لب اين مخلوط مذكور و خودشون شيرجه زده بودن توش! يكي زير آبي (زير نفتي البته!)ميرفت! يكي اسكي رو نفت! يكي هم با دوس دختر مورچه‌ايش لب ساحل مشغول فسق و فجور! ... يكيشون هم كلي تشكر كرد كه نفت رو آوردم سر سفره‌شون!!زنگ زدم 118، شماره عمه اون نويسنده رو پيدا كنم

مامانم ديروز يه طرح داد خفن يعنی مصرف برق رو نصف مي كنه.گفت صبح كه بلند ميشي برو يه عكس از تو يخچال بگير تا شب هر موقع خواستي بيای درش رو باز كنی همون عكس رو نگا كن

سه دزد بزدزد رفتن بزدزدی یه دزد بزدزد دو بز دزدید

راهی سریعتر از نقل و انتقال پول بوسیله سیستم الکترونیک هم وجود داره
!
این
راهو

بهش میگن ازدواج!

والا ما بچه بودیم همش اون خانوم مجری مهربونه بودا خانوم رضایی! میگفت: شما… مام میگفتیم: ما؟ میگفت: بعله شما که نزدیک تلویزیون نشستی، یکم برو عقبتر بشین! مام میرفتیم عقب! بعد میگفت: یکم عقبتر! آقا مام تا نزدیکیهای در ورودی میرفتیم عقب که نکنه لج کنه کارتون نشون نده..! یعنی یه همچین اسکولای دوست داشتنی ای بودیم ما

یه کلاغ و یه خرس سوار هواپیما بودن کلاغه سفارش چایی میده چایی رو که
میارن یه کمیشو میخوره باقیشو می پاشه به مهموندار
مهموندار میگه چرا این کارو کردی؟
کلاغه میگه دلم خواست پررو بازیه دیگه پررو بازی! چند دقیقه میگذره باز
کلاغه سفارش نوشیدنی میده باز یه کمیشو میخوره باقیشو میپاشه به مهموندار
مهموندار میگه : چرا این کارو کردی؟
کلاغه میگه دلم خواست پررو بازیه دیگه پررو بازی !
بعد از چند دقیقه کلاغه چرتش میگیره
خرسه که اینو میبینه به سرش میزنه که اونم یه خورده تفریح کنه ...
مهموندارو صدا میکنه میگه یه قهوه براش بیارن قهوه رو که میارن
یه کمیشو میخوره باقیشو میپاشه به مهموندار مهموندار میگه چرا این کارو کردی؟
خرسه میگه دلم خواست پررو بازیه دیگه پررو بازی
اینو که میگه یهو همه مهموندارا میریزن سرش و کشون کشون تا دم در هواپیما میبرن که
بندازنش بیرون خرسه که اینو میبینه شروع به داد و فریاد میکنه
کلاغه که بیدار شده بوده بهش میگه: آخه خرس گنده تو که بال نداری مگه
مجبوری پررو بازی دربیاری!!!!!!

روزی خولی از راهی می گذشت.
درختی پیدا کرد و زیر سایه آن کمی خوابید.
ناغافلی دزدی آمد و خرش را دزدید.
خولی وقتی از خواب بیدار شد و دید خرش نیست،
خورجینش را برداشت و به راه خودش ادامه داد
تا اینکه چشمش به خر دیگری افتاد که بدون صاحب بود.
آن را گرفت و کوله بارش را روی آن گذاشت و به راه خود ادامه داد
و با خودش گفت: خدا گر ز حکمت ببندد دری، ز رحمت گشاید در دیگری.
چند روز بعد صاحب خر پیدا شد و گفت: این خر مال من است.
خولی هم زیر بار نمی رفت و می گفت مال من است.
صاحب خر پرسید: خر تو نر بود یا ماده؟
خولی گفت: نر.
صاحب خر گفت: این خر ماده است.
خولی هم جواب داد: اما خر من، خر نامردی بود. 

به سلامتی دریاچه اورمیه…
نه بخاطر اینکه مظلومه فقط به خاطر اینکه هیچ وقتی اجازه نداد کسی توش غرق بشه…

یه روز ابليس نزد فرعون آمد

وي خوشه اي انگور در دست داشت و تناول مي كرد .

ابليس گفت :

آیا كس می تواند كه اين خوشه انگور تازه را خوشه مرواريد خوشاب تبدیل کند ؟

فرعون گفت : نه.

ابليس به لطايف سحر ، آن خوشه انگور را خوشه مرواريد خوشاب ساخت .

فرعون بسيار تعجب كرد و گفت : واقعا که تو استادی !

ابليس سيليي بر گردن او زد و گفت : خداوند

مرا با اين استادي به بندگي حتي قبول نكردند ،

تو با اين حماقت ، ادعوي خدايي چگونه مي كني ؟؟!!

میگن تو جهنم عمت هر کاری بخواد می کنه فحش هاش رو تو می خوری !!!

دوست عزیز

کلاس ، داشتنیه … گذاشتنی نیست …!

جهت اطلاع عرض کردم !

نظرات شما عزیزان:

نام :

آدرس ایمیل:

وب سایت/بلاگ :

متن پیام:

نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: